ارشد برق

نرم افزار ، بازی ، کتاب ، آموزش ، برنامه های موبایل ، فیلتر شکن ، هک و کرک ، جزوات دانشگاهی ، مهندسی برق

ارشد برق

نرم افزار ، بازی ، کتاب ، آموزش ، برنامه های موبایل ، فیلتر شکن ، هک و کرک ، جزوات دانشگاهی ، مهندسی برق

ارشد برق





طنز/ در باب سریالهای 60 قسمتی

 عباس جوادی

 سریال های 60 قسمتی ایرانی را چگونه میشود تهیه کرد؟!

شما به یک خانواده نیاز دارید

یک خانواده که خیلی با هم خوب هستند ، همیشه با هم شام میخورند،سر میز بجای نوشابه و شیشه نوشابه از دوغ و پارچ آب استفاده میکنند،آشغال ها را راس ساعت 9 میگذارند دم در.

شروع داستان:

این خانواده درگیر اتفاقاتی میشود که این ماجراها چنان همه چیز را داغان میکند که در جایی از فیلم پسر خانواده بجای دوغ از نوشابه ی مشکی استفاده میکند.

ضدقهرمان عنصر جدا نشدنی (الکی مثلا خیلی پروژه عظیمه):

نقش منفی که از قضا هم خیلی بی ادب بوده و همه اش دنبال سنگ اندازی و در شرایطی دست اندازی برای این خانواده ی خوب باشد.او باید سیبیل داشته باشد.

اوج داستان:

داستان وقتی اوج میگیرد که معلوم میشود طرف زن دوم هم دارد.این به کشش داستان وقتی می افزاید که زن طرف کم کم شروع میکند به بو بردن.(الکی مثلا خیلی فیلم هیجان پیدا میکند)نقش منفی همینجوری در زندگی اینها مثل پا پوش درست میکند و خانواده را به فنا میدهد.

از بد روزگار دختر خانواده یک شب دیروقت خانه می آید و وقتی پدرش میپرسد کجا بودی؟ میگوید:با دوستانم داشتیم درس میخواندیم.

پدر که عصبانی میشود میخواهد یک سیلی به صورت دختر بزند که ناگهان پسر خانواده دست پدر را که 7 دقیقه بالای سرش مانده تا مثلا دور خیز کند را میگیرد. پدر که سنش بالاست ناگهان سیاتیک اش میگیرد و میرود بیمارستان.

نقطه ی عطف و اشک آور:

بعدها معلوم میشود دختر برای حل مشکلات خانواده داشته در خانه ی یک پیرزن پیر و فرسوده که حتی از دریافت یارانه هم انصراف داده، کار میکرده(الکی مثلا خیلی دختر های امروزی خوب و به فکر خانواده هستند).

گره های داستان:

نقش اصلی فیلم پس از 46 قسمت هنوز مشخص نیست و این اصل گره داستان است.

حل مشکلات:

آن زن دوم نقش منفی بعد از پی بردن به فساد اخلاقی و مالی طرف، تصمیم میگیرد او را رسوا کند ،که ناگهان میمیرد و جنازه اش در حالی که چشمانش باز است و از دهانش دو قطره خون بیرون آمده کف حال خانه اش پیدا میشود.

پاپوش ها ، حیله ها و نیرنگ های نقش منفی با کیاست و فراصت و درایت و... یک پلیس کارکشته یکی پس از دیگری رو میشود.(معمولا این پلیس کلا نمیخندد،همیشه به همه چیز مشکوک است و در حالت عادی یکی از چشمانش کوچک تر از آن یکی است و لبانش هم جمع شده،الکی مثلا خیلی دارد فکر میکند).

نقش اول وارد میشود:

بالاخره در قسمت 59 نقش اول فیلم مشخص میشود.نقش اصلی فیلم همان پیرزن پیر و فرسوده بوده که در اصل یک پلیس مخفی است و در تمام مدت مثل یک عقاب پیر و فرسوده داشته رفتار تمام افراد را رصد میکرده و با استفاده از مهره های کلیدی فیلم هم چون سیاتیک پدر دختر،میفهمد که همه ی مشکلات این خانواده از تحریم های ظالمانه ی کشورهای غربی نشات گرفته.

غافلگیری:

دختر خانواده هم که فکر میکرد با مرگ پیرزن و محبت هایش به او میتواند مال و منالش را بالا بکشد وقتی میبیند تیرش به سنگ خورده تصمیم به قتل پیرزن میگیرد.

او یک اسلحه از دوستش(الکی مثلا آمریکاست) قرض میگیرد و به سمت خانه ی آن زن پیر و فرسوده حرکت میکند(این سکانس 45 دقیقه طول میکشد،چون تمام مسیر، حتی تایم پشت چراغ ایستادن ها،دور زدن ها،ترافیک مسیر و... به صورت جز به جز نشان داده میشود).

در راه پدر خانواده به موبایل دختر زنگ میزند و با یک جمله ی:سلام دخترم،تمام مشکلاتمون حل شد،باعث میشود که دختر از کار خود منصرف شده و کلا متحول شود و به سمت خانه برگردد.

در قسمت 60ام نقش منفی پس از تعقیب و گریز با پلیس و تبادل آتش بین دو طرف،با شلیک دقیق آن پلیس کارکشته و حرفه ای به طرز فجیعی کشته شده و ماشینش-که تا قسمت قبل مرسدس بنز اس 500 بوده و یکهویی خراب میشود و ماشین دوستش که پراید است را قرض میگیرد- از جاده منحرف میشود و در دم ماندن بمب اتم میپوکد.

عروسی آخر سریال:

چون در انتهای سریال حتما باید یک عروسی باشد پسر خانواده با آن پیرزن پیر و فرسوده ازدواج میکند و همه چیز خیلی خوب و شیک تمام میوشد.


===================

طنز/ گزینه‌های روی میز پرسپولیس!

 این گردوغبار خوزستان برای هر کی بد بود، برای پرسپولیس خوب بود چون حواس مردم را متوجه اوضاع غم‌انگیز خوزستان کرد و مردم برای مدتی اوضاع غم‌انگیز پرسپولیس زلزله را فراموش کردند!

پرسپولیس زلزله، این روزها تیمش وله! پرسپولیس این روزها دیگر زلزله نیست، در حد تکان قر کمر می‌باشد! البته انتخاب حمید درخشان بعد از نتایج ضعیف علی دایی، از آن حرکاتی بود که یونسکو برای ثبت آن به‌عنوان عجایب هفتگانه جدید اعلام آمادگی کرده است! هی گفتیم درخشان را انتخاب نکنید. گوش نکردید، درست مثل همان سالی که گفتیم فلانی را انتخاب نکنید و گوش نکردید! الان نتیجه کار جفتشان را دارید می‌بینید!

البته اگر بخواهیم منصف باشیم، خب خدایی عملکرد درخشان بهتر است! دیگر اوضاع آن‌قدر شور شده که خود درخشان هم می‌گوید اگر بخواهند می‌روم، هیچ توقع مالی هم ندارم! البته یکی باید به حمیدخان بگوید مردحسابی شماها باید یک چیزی هم خسارت بدهید! توقع مالی داری؟! والللا! با این نتایج درخشانشون!

و اما بعد از این‌که آگهی زده شد که به یک کارگر ساده جهت مربیگری پرسپولیس نیازمندیم، ما تعدادی از گزینه‌های مناسب برای سرمربیگری پرسپولیس را رصد کردیم و نکات پیرامون آنها را برایتان بازگو می‌کنیم:

علی دایی: ایشان بهترین گزینه برای مربیگری پرسپولیس است، چون خیلی ببخشید، کل سکوها، صدا می‌زنند، علی دایی، علی دایی! ولی ببخشید، کجای دنیا یک مربی را که به‌خاطر نتایج ضعیفش گذاشتند کنار، دوباره می‌آورند سر کار؟! یک مشکل دیگر این است که اگر علی دایی دوباره سرمربی شود، وقتی تیمش نتیجه نگیرد، مردم نمی‌دانند اسم چه کسی را باید فریاد بزنند! چون جدیدا دیده شده.

محمد غرضی: آقا غرضی، چریک پریروز، وزیر مخابرات دیروز و پدر مهربان امروز، اگر هم مثل دیروز و پریروز کار خاصی انجام ندهد، حداقل آن ٣٩٢‌هزار نفری که به او رأی دادند را به ورزشگاه می‌کشاند! دوربین‌های تلویزیون در تمام طول بازی حرکات او را بعد از این‌که پیام صادقیان توپ‌ها را گل نکرد نشان می‌دهند و برنامه ٩٠ هر دوشنبه او را به استودیو دعوت می‌کند تا از تأثیر تورم در فوتبال دوره صفویه بگوید!

صادق زیباکلام: آقا صادق با آن کلام زیبایش، فقط درباره تفاوت سیستم چهار چهار دو با سیستم شناوری چهار سه‌ سه و مزیتشان بر سه پنج دوی قدیمی صحبت نکرده که اگر به‌عنوان سرمربی پرسپولیس انتخاب بشود، حتما راجع‌به آن هم صحبت خواهد کرد! مشکل اینجاست که زیباکلام به جای تمرین دادن بازیکنان به سخنرانی برای آنها می‌پردازد و در صورتی که داور به ضرر تیمش سوت بزند به او نامه سرگشاده خواهد نوشت! زیباکلام حتما در کنفرانس‌های خبری بعد از بازی از نقش آقای ‌هاشمی‌رفسنجانی در تعطیل نشدن تیم پرسپولیس در اوایل انقلاب خواهد گفت و به زور هم که شده خاطره‌ای از آقای ‌هاشمی‌رفسنجانی درباره فوتبال بازی کردن با محسن و یاسر و لایی بیست پنج زاری که مهدی به یاسر زده، خواهد گرفت!

مجید نجاتی (بازیکن ذخیره شهرداری یاسوج): می‌دانید خوبی نجاتی چیست؟! در این وانفسایی که قدیمی‌های پرسپولیس همه به فکر خویشند، مجید نجاتی تنها کسی خواهد بود که با تمام وجود برای تیمش کار می‌کند و هر کاری بتواند انجام می‌دهد! او تنها کسی است که می‌فهمد موضوع دهم شدن پرسپولیس در جدول برای طرفدارانش موضوع مرگ و زندگی است و چیز دیگری هم برایش مهم نیست!

تتلو:
اما دلتان را صابون نزنید! با این وضعی که پرسپولیس دارد و این مدیرعامل جدید، فکر کنم محتمل‌ترین گزینه برای سرمربیگری پرسپولیس، تتلو است! صب بخیر تتلیا! واسه عمو تتل بوس بفرستید!

سوشیانس شجاعی‌فرد. روزنامه قانون
===========================

طنز/ مصاحبه با یک سوراخ درباره مفاسد اقتصادی

«ببینید، باید سوراخی وجود داشته باشد که اختلاس و تخلف مالی رخ دهد. وقتی کیسه سوراخ باشد، طبیعتا موش از داخل آن گندم برمی‌دارد و اگر سوراخی نداشت به‌طور طبیعی موش نمی‌توانست به گندم دسترسی داشته باشد. پس در وهله اول باید جلو سوراخ‌ها را گرفت که دسترسی به آنها آسان نباشد.» سعید حجاریان، تئوریسین، در گفت‌وگو با آرمان.

به همین مناسبت ما نیز با سوراخ گفت‌وگو کردیم:

سلام سوراخ عزیز لطفا خودت را معرفی کن.
- سلام. من سوراخ سوراخ‌سوراخیان هستم و کارم را از گوشه جیب آقازادگان شروع کردم. یک‌روز یکی از آقازادگان از پدر محترمش پول گرفت برود سر کوچه و نان و ماست بخرد. منتها گوشه جیبش سوراخ بود و پول افتاد در پاچه محترم شلوارش. آقازاده برگشت و گفت‌ ای پدر پول نیست. پدر گفت چیزی که زیاد هست پول اما چیزی که زیاد نیست فرزند .... چندین‌بار این پسر از آن پدر پول گرفت که برود سرکوچه نان و ماست بخرد اما پول غیب می‌شد. تا یک‌روز که رفیق پسر مشغول پاچه‌خواری بود، گفت‌ ای آقازاده چه پولی جمع کردی در پاچه شلوار مبارکت. آقازاده که از همه‌جا بی‌خبر بود و حتی از تحصیل مال‌حرام بیزار بود گفت این حتما باقیات مهربانی‌های من است و البته که من روی توانایی‌های خودم حساب کردم. در نتیجه من سوراخ پنهانی بودم.

شما فعالیت خودتان را کجاها انجام دادید؟
- من خیلی فعال بودم. من سوراخ بانک‌مرکزی بودم که آقای خاوری از من رد شد و رفت بغل سلین دیون. یک‌بار هم سوراخ ارز در چهارراه استانبول بودم که ریال سوخت و دودش از سوراخ من به هوا رفت. یک‌بار هم سوراخ خیابان ایران‌زمین شدم که با کمک بابک زنجانی همه‌چیز را به خودش کشید.

چه سوراخ غم‌انگیزی. آیا تا‌به‌حال شده که مایه خجالت نباشی؟
- بله. من سوراخ کفش همان کارگران بودم که پولشان از سوراخ‌ تامین‌اجتماعی سرید و رفت.

جریان فعالیت‌های گروهی سوراخی شما از چه قرار است؟
- ما توانستیم با همت دانشمندان جوان سوراخ موش را برای فرار از دست قانون در دسترس استادان قرار دهیم و سوراخ دعا را پیدا کنیم.

الان چه‌کار می‌کنی؟
- الان کارگاه‌های سوراخ خلاق را برگزار می‌کنم.

 

پوریا عالمی. شرق

===================

طنز/چوب کبریت

 محمدرضا احمدی

یکسری شایعات و مطالب کذبی از جمله اینکه 137 شرکت از طرف سازمان  به

 بابک زنجانی داده شده است، مطرح شد که این مسائل را با هدف تبلیغات کذب و

 جنگ روانی ایجاد کردند. امروز که بابک زنجانی را گرفتند، متوجه شدند که

 یک چوب کبریت هم از سازمان تامین اجتماعی پیش او نبوده است.

   - "مرتضوی" .. مدیر عامل سابق تامین اجتماعی . (به نقل از خبرگزاری مهر)

  

ما واقعا" نگران بودیم که مبادا این " چوب کبریت " پیش  همین آقای مورد اشاره

بوده باشد .. اما خب با این اعلام رسمی خیالمان راحت شد . حالا از امروز باید

حواسمان شش دانگ جمع این "چوب کبریت " لعنتی باشد که اگر پیش این اقا نیست پس پیش کیست ؟!

ما : الو ! وزارت نفت ؟ ...

وزارت نفت : بله بفرمایید؟

ما: ببخشید بد موقع مزاحم شدم ... این "چوب کبریت" پیش شماست؟

وزارت نفت : چیه امروز همه دنبال چوب کبریتن؟ خبریه؟ اگه خبری هست بگین به ما.

ما : نه والا ! ما فقط داریم پیگیری می کنیم .

چیزی نمی گوید و قطع می کند .... نا امید نمی شویم زنگ میزنیم یک طرف دیگر:

یک طرف دیگر :   روابط عمومی شماره یک / ثبت نظرات شماره 2 / تماس 

مستقیم با مدیریت شماره 3 .... اگر هم دنبال  چوب کبریتی  که " آش " به همین خیال باش.

هاج و واج مانده ایم که نا گهان موبایلمان  زنگ می خورد  صدایی از آنطرف خط :

صدا : من نمی فهمم شترو با بارش ببرن شما رسانه ها نمی بینین ..اونوقت حالا

افتادی دنبال یه چوب کبریت ؟ واقعا " کار و زندگی ندارین ؟ می بینی که همه می گن

چوب کبریت هست و جایی نرفته و جاش امنه .../ سیستم بوق مقطع می زند و قطع میشود/

ما هم قطع می کنیم اما باز   نا امید نمی شویم ... مانده ایم کجا را بگیریم و پیگیری کنیم ...

تماس می گیریم با غلام مشهدی:

ما : سلام چطوری غلام جان ؟

غلام : به به رییس جان چطوری ؟ خوبی؟ خانواده خوبن ؟ چه عجب از ایورا؟ راه گم کردن

یا واز افتادی دنبال چوب کبریت ؟

ما: عجب ! شما از کجا میدونی من دنبال چی ام ؟

غلام: نگاه کن رییس جان ... یک چن وقت هست ..هم شب مخوابی صبح پا مشی می بینی

همه دنبال همی چوب کبریتن ..یک جوری رفته که نمدنی سیگارته با فندک روشن کنی

یا با کبریت . اصن یک وضی رفته ... حاجی جان نگرد نیست گشتم نبود ... الانم مو دنبال

خرس قرمزی مگردم  با شکلات.. چوب کبریت به کارم نمیه ... کار ندری حاجی؟

ما : به سلامت  خوش بگذره .

قطع می کند و ما  حالا داریم کم کم متقاعد می شویم که قصه همان تبلیغات کذب و

 جنگ روانی است و تمام چوب کبریت های مربوطه سر جای مربوطه شان هستند.

 


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
حامی مالی
تبلیغات هزینه نیست ، سرمایه گذاریست
تبلیغات هزینه نیست ، سرمایه گذاریست