طنزهای امروز::فرهنگ دیروز.امروز.فردا & مشکل ادارهکردن دنیا حل شد!
طنز/فرهنگ دیروز.امروز.فردا
" ........ مومن باید با 8 ساعت کار بتواند زندگیاش را تامین کند تا بعد سراغ دین، فرهنگ و
خانواده برود. اما زیرساختهای اقتصادی جامعه ما درست نیست و افراد باید سه شیفت کار کنند.
وقتی فساد و زیر میزی گرفتن کل جامعه را گرفت، دیگر نمیتوان امر به معروف کرد.
بنده و بقیه مسئولان فرهنگی کشور همه سر کاریم. اتفاق دارد در تبلیغات بانکها، در شهرداری ها و
در زیرمیزی دادنها میافتد. وقتی فقط یک درصد بودجه برای فرهنگ است که آن هم محقق نمیشود،
باید چه کرد. همه ما سر کار هستیم ".
حجت الاسلام زائری در برنامه تلویزیونی"دیروز،امروز،فردا"
بار اول نیست که از این حرف ها می شنویم . اما واقعا" تکان دهنده بود . لذا بنده دارم فکر می کنم چه کار هایی می شود در این راستا انجام داد .
ابتدا " فرهنگ " را می آوریم و با زبان خوش و با لبخند از او می پرسیم : " عزیزم شما اول به من بگو کلاس چندمی ؟ کدوم مدرسه میری ؟ بابا رو بیشتر دو ست داری یا مامانو ؟ ... "
بعدش که " فرهنگ " احساس راحتی کرد و غریبه گی نکرد یک سیب برایش پوست می کنیم تا بخوردجان بگیرد و نفسش بالا بیاید . پس از آن سئوالات اساسی تر می پرسیم :
" عزیزم به من میگی که ایا شما " زیر ساخت مناسب " هم داری ؟ از ردیف بودجه مناسب برخورداری آیا ؟ " یا مثلا" می پرسیم : " گلم ! شما فکر می کنی زیر ساخت اقتصادیتو درست کنیم درست میشی؟"
( حتی الامکان آهسته تر و نرم تر از این هم حرف بزنیم بهتر است البته ! ) .
ضمنا" حواستان باشد که در تمام این مراحل اگر " فرهنگ " جواب نداد نباید ناراحت بشویم یا خدای ناکرده بر خورد بد بکنیم .. چون روحیه ا ش خراب و اوضاع از اینی هم که هست بدتر میشود . چون روحیه
فرهنگ خیلی حساسه و مخصوصا طی سالیان اخیر.... خیلی زود رنج شده ... بهرحال منم بودم هر کی از راه میرسید یه حرف و حدیث و متلکی بارم می کرد یا یه هل میداد مثلا" ..خب ناراحت میشدم و تو خودم می رفتم ... حالا هر چی !! خلاصه یه... یه بار هم دیدیم حرف نمی زنه این فرهنگ ناقلا ... یه داد سرش میزنیم ( مثلا" الکی ما عصبانی هستیم) :
ای بابا ! این که نشد وضع ... بدم ببرنت خوب مشت و مالت بدن ؟ خوبه الان یه چک بزنم تو گوشت؟
داری انگار کم کم مخل اسایش و موجب تشویش اذهان و امنیت عمومی میشی ها ؟
در این مرحله خیلی نباید بلند داد بزنیم اما در عین حال بچه باید بفهمد که بحث جدی است .. اما خب ما باید بدانیم که چون والدین این بچه دو سه ... یا حتی 4 شیفت داشتند کار میکردند این زبون بسته خیلی هم تشویش و اذ هان و امنیت سرش نمی شود و نباید کاری کرد که بچه عقده ایی بشه . چون مورد داشتیم "فرهنگ" آستینش بلند بوده ولی چون رنگش صورتی بوده روش نقاشی کردن خوشگلتربشه. یا مثلا" مورد داشتیم "فرهنگ" حرف اضافه زده پس گردنی زدن بهش تا ارشادش کنن...
مورد داشتیم حتی یکی اومده گفته (داد زده ) : ببند اون نیشتو واسه چی میخندی؟ حتی یک بار "فرهنگ"داشته رد میشده پرسیدن : " شما با اون چیکاره ای؟ " بعدش فرهنگ گفته با کی؟ اونا هم گفتن: "هر کی"
فرهنگ گفته : " هر کی چی؟" اونا گفتن : " چی ؟ هر کی به هر کیه؟ حالا نشونت میدیم " !
خلاصه این قصه ها بوده دیگه ... یعنی دیدم که میگم ... خب فرهنگ خسته است خسته ... می فهمی؟
بنابراین حواسمان خیلی باید جمع باشد که در عین اینکه همه با هم سر کاریم لااقل وقتی از سرکاربر می گردیم یک مقدار به این بچه برسیم تا خدای ناکرده بدون زیر ساخت نرود معتاد بشود.
======================
طنز/ مشکل ادارهکردن دنیا حل شد!
حدادعادل گفت: آموزشوپرورش را باید خوب اداره کرد.
نظر
آقای حدادعادل اساسا سرفصل تازهای در مدیریت کلان کشور و خاورمیانه گشود.
ناظران بینالمللی معتقدند فلسفه جهان به قبل و بعد از این نظریه تقسیم
شده است. بر اساس همین نظریه، نظر باقی فلاسفه، استادان و دانشمندان را
جویا شدیم؛
جواد ظریف گفت: اشتون را باید خوب اداره کرد.
ادیسون گفت: برق را باید خوب اداره کرد.
مصدق گفت: نفت را باید خوب اداره کرد.
رضازاده گفت: وزنه را باید خوب اداره کرد.
مشایی گفت: احمدینژاد را باید خوب اداره کرد.
رییس اداره گفت: اداره را باید خوب اداره کرد.
عالمی گفت: آمبولانس را باید خوب اداره کرد.
پس
از آغاز جنبش خوبادارهکردن سراسر جهان، نظریهپردازان، فلاسفه و مسوولان
جهان با حمل پلاکاردهایی گفتند: ما اداره هستیم. نوام چامسکی نیز در حالی
که پیراهنش را در تنش میدرید، فریاد زد: همه فلاسفه تا الان مانده بودند
که جهان را چطور باید اداره کرد، که پایه اصلی پاسخ به این مساله، در این
نظر مستتر است که میگوید آموزشوپرورش را باید خوب اداره کرد.
بهراستی
چرا بشر جهان را خوب اداره نمیکند؟ بیایید همه خوب اداره کنیم و با
خوبادارهکردن، ادارات خوبی بسازیم و جهان را تبدیل به یک اداره خوب کنیم
که خوب اداره میشود.
گفتنی است تعداد زیادی از فلاسفه که از درک
چنین نظری عاجز بودند، بر اثر فشار وارده از دانش خارجه، به قلب و مغزشان
فشار آمد و پس افتادند.
- ۹۳/۱۱/۲۹