طنزهای امروز:: محمود جان کجایی...؟ ، انواع توافق: از خرکی و زناشویی تا چشمی و معکوس! و ....
طنز/ محمود جان کجایی...؟
دل میرود ز دستم دلواپسان؛ خدا را
دردا که این توافق خواهد شد آشکارا
دلواپسان جدایند از کاسبان تحریم
فرق است بین تاشکند با حومه بخارا
از کاسبان تحریم در محفلی شنیدم
اینطور میسرودند با اتفاق آرا:
«از کسب و کار تحریم در حال انفصالیم
ای باد شرطه نو کن آن قطعنامهها را»
در روزگار محمود بردیم ره به مقصود
عباس(1)، جان مسعود، ضایع نکن تو ما را
ای صاحب وزارت، ول کن تو این حقارت
بگذار توی تحریم این خلق خودکفا را
ده روز دور گردون، «موگرینی» است و «اشتون»
پس، از ادامه بحث معذور دار ما را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با روسیه توافق، با دیگران مدارا
مغشوش از این هیاهو، ما و نتانیاهو
پوشیده زار و مغموم، پیراهن عزا را
محمود جان کجایی، این عده را (سه نقطه)!
گلواژهای سرایی، برهم زنی فضا را
گویا که سخت و مشکل، شد پیشرفت حاصل
این آخرین پیام است: ول کن تو ماجرا را
=========================
طنز/ انواع توافق: از خرکی و زناشویی تا چشمی و معکوس!
این روزها بیشترین کلمهای که به زبان مردم میآید توافق است. اتفاقا
وقتی ریز میشوی، میبینی هرکسی هم واژه توافق را مطابق سلیقه شخصیاش و بر
مبنای همان شعر معروف هر کسی از ظن خود شد یار من تعریف میکند. به
پیشنهاد دوستان تا بحث توافق داغ است ما هم انواع توافق در عرف بینالملل
را تشریح کنیم که این اول سالی معنایی گمشده نماند:
توافق ضربتی:
فریدون و مهرداد با هم قرار گذاشتهاند سر موضوع اختلافشان دیداری داشته
باشند و اختلافشان را حل کنند. تا میرسند به محل قرار فریدون با مشت
میکوبد توی دهان مهرداد. این دو از این طریق به این توافق رسیدند که
تفاهمی با هم ندارند.
توافق معکوس: دو نفر برای
مذاکره به هم میرسند. بعد از سلام و احوالپرسی به هم میگویند ما هیچ
توافقی با هم نداریم و سر عدم توافق با هم موافقیم.
توافق خرکی: به
طرفتان میگویید خیلی خری. یا میزندتان که نشان داده و توافق کرده خر
است. یا مینشیند و به صحبتش ادامه میدهد که باز توافق کرده خریتش را
بپذیرد.
توافق هیکلی: پشت تلفن یا حین رانندگی با
کسی به اختلاف میخورید و میروید مشکلتان را حل کنید. بعدبا یک چی داداش
نتراشیده نخراشیده روبهرو میشود که اینقدر هیکل دارد ( شکلش در فونت
روزنامهای جا نشد ). خلاصه تا طرف را میبینید به این نتیجه میرسید که
اختلافی با او ندارید و همه چیز با لبخند بهتر حل میشود.
توافق دلی:
مدتهاست همسایه واحد هفت جای خودروی شما پارک میکند. میروید با همسایه
دعوا کنید. در را که باز میکند میبینید یک خانم مجرد شیک و مجلسی است.
خلاصه توافق میکنید که ایشان ماشینش را مادام العمر جای شما پارک کند و
شما دندهتان نرم خودرویتان را در کوچه پارک میکنید.
توافق مالی: کارمند
میگوید اصلا نمیتوانم زیر برگ درخواستتان را امضا کنم. میگویید از
خجالتتان درمیآیم. میپرسد چقدر؟ میگویید این هوا. توافق میکند در قبال
این هوا برگه را امضا کند.
توافق چشمی: چشمتان کسی
را میبیند. دلتان بدجور پیش او گیر میکند. او هم شما را میبیند و یک دل
نه صد دل عاشق میشود. اما با هم ازدواج نمیکنید. چون توافق میکنید که
عقل بر احساس و توافق مغزی بر توافق چشمی ارجحیت دارد و آدم بیکار و
بیخانه بهتر است بعد از به دست آوردن اینها ازدواج کند.
توافق زناشویی: توافق میکنید در خانه همیشه حرف آخر را شما میزنید و خیلی محکم و قاطع در برابر منویات همسر بگویید چشم عزیزم!
توافق آگراندیسمان:
یک نفر میگوید من نخستوزیر ایرانم. من سلطانم. ال هستم و بل هستم. دعوا
با چنین شخصی صلاح است؟ پس میگویید بله بله هستید. به این میگویند توافق
بزرگنمایی شده براساس روش معماری دروغ بزرگ گوبلز.
توافق پی اگر آن گاه
کیو: وقتی با طرف تان یک جا هستید به او میگویید اینجا یا جای من است یا
جای تو. یا او میرود یا شما مجبورید کم نیاوید بروید که این خودش دستیابی
به توافق است.
توافق خرکی دو: در جلسه اعلام میکنید هر کی حرف بزنه خره! در این هنگام همه توافق میکنند سکوت کنند و چیزی نگویند.
توافق بارانی:
باران به شدت میبارد. راننده تاکسی میگوید کرایهاش گرانتر شده. شما
ضمن فحشدادن به اجداد باستانی او در دل، افزایش کرایه را میپذیرید و سوار
میشوید.
توافق برد - برد: استادش دکتر ظریف است. سر کلاس ایشان حاضر شوید تا بفهمید اصلا توافق واقعی یعنی چه.
=====================
طنز/ مترجم همزمان در صداوسیما!
در همهجای دنیا مترجم همزمان بهصورت همزمان ترجمه میکند جز مترجمهای همزمان صداوسیمای ما. مترجمهای صداوسیما معتقد هستند که ترجمه نوعی تالیف است و هنگام ترجمه همان حرفی را میزنند که دلشان میخواهد. اینها اعتقاد دارند گویندگان و مصاحبهشوندگان خارجی اصولا خودشان نمیفهمند چی میگویند و ممکن است بهخاطر حرفی که میزنند بیآبرو شوند. برای همین مترجمان صداوسیما طوری ترجمه میکنند که آبروی طرف را حفظ کنند.
مترجم بهمثابه حرف دل:
اصولا در تلویزیون چندصدایی عجیبی وجود دارد. یعنی ممکن است ١٠نفر را دعوت
کنند که ١٠تا صدا دارند اما یکطوری پخش میکنند که آن ١٠نفر یک صدا
میدهند. میکروفنهایی که در صداوسیما استفاده میشود ساخته دست دانشمندان
جوان ایرانی است و این قابلیت را دارد که هر صدایی را که میرود توش طوری
ترجمه کند که همصدا با تولیدکنندگان سروصدای داخلی باشد. مثلا شما ممکن است
در تلویزیون بگویید من با دیپلماسی ظریف کاملا موافقم و بهنفع کشور است.
اما چیزی که پخش میشود اینطوری است: «من صددرصد با رسایی موافقم که با
ظریف مخالف است و روحانی هم که کاری نکرده و آقای احمدینژاد کاملا بهنفع
همه ما بود که بهنفع کشور باشد مثلا من خودم زمان احمدینژاد پورشه خریدم
ولی زمان خاتمی چی داشتم؟ پراید. زمان روحانی چی دارم؟ ۲۰۶. پس وایبهحال
دیپلماسی که باعث شده دلار قیمتش ثابت بماند و ما پولمان از پارو بالا نرود
یکشبه. واقعاها.»
مترجم بهمثابه دروازه: ما
عقل ورزشی و عقل معاش نداریم. اما یادمان است یک آقایی که گویا داماد یکی
از مربیهای داخلی بود، شده بود مترجم تیم و همان حرفی را از قول مربی
ترجمه میکرد که آن مربی داخلی دوست داشت مربی خارجیه به بچههای تیم
بگوید. ما از این حرف متوجه میشویم ورزش ما مثل سیاست ماست و سیاست ما مثل
ورزش ماست و سیاست نهتنها پدرومادر ندارد بلکه متاسفانه پدر ما را
درمیآورد و مادر ما را به عزایمان مینشاند. واقعاها. آها.
مترجم بهمثابه حالگیری:
در ادبیات، احمد شاملو هم معتقد بود موقع ترجمه باید طوری ترجمه کرد که
خواننده زبان فارسی با کار ارتباط برقرار کند. که نه احمد شاملو ربطی به
صداوسیما و برنامههایش دارد، نه ترجمه شاملو شبیه ترجمه مترجمان
صداوسیماست. ما هم این موضوع را همینطوری آوردیم.
مترجم بهمثابه نانخور:
جمشید هاشمپور (آریای سابق) در یک فیلم دیالوگش این بود که «حق با کسی
است که حقوق میدهد.» حالا حکایت مترجمان همزمان صداوسیماست. طرف بهش گفتند
بگو اوباما این چیزها را دارد میگوید و نتانیاهو این چیزها را و حقوقت را
بگیر و برو. مترجم را چهکار داریم؟ الان به مترجم مذکور بگویی خب چرا این
کار را میکنی؟ میگوید خب اگر من این کار را نکنم یکی دیگر میکند.
مترجم بهمثابه همهچیزفهم:
به نظر ما همینکه صداوسیما فقط حرفهای خارجی را ترجمه دلبخواه میکند
باید خوشحال باشیم. اینطوری که پیش میروند ما استرس داریم فردا حسن روحانی
هم بخواهد حرف بزند یکی را بگذارند ترجمه همزمان کند و بگویند روحانی
فارسیاش ضعیف شده و حرفی را که بخواهد بزند یکطوری میزند که یک معنی
دیگر میدهد برای همین ما جاش ترجمه میکنیم چون ما از همه بهتریم و از همه
خوبتریم و بیشتر از همه میفهمیم و صلاح کار همه را میدانیم و خلاصه ما
یک همچین چیزی هستیم.
======================
طنز/ ما ..اونا ..شما!
ما به عنوان میرزا بنویس و مطبوعاتچی... یک چارچوب کاری و سر فصل های مشخصی داریم که پیوسته آنرا
رعایت می کنیم . یکسری اصول و مطالب ثابتی که اگر هر سال آنها را منعکس نکنیم آنها ما را منعکس می کنند!
این مقدمه بی سر وته و بی ربط بابت آن بود که بگوییم چه چیز های ثابتی هست که علاوه بر ما "همه" آنها را
هر ساله تکرار و نوشتار و گفتار و رعایت میکنند ! ( اوووف عجب نثری!). این موارد را در یک فصل بندی به
قرارزیر و منطبق بر فصول سال - بطور خلاصه - می توان بر شمرد : ( چه با ادب ! ) :
اول : فصل بهار= گیردادن به تعداد روزهای تعطیلی زیاد واینکه ای وای اینهمه دقایق ارزشمند به فنا رفت .
دوم : فصل تابستان= بحث های ورزشی و ارزشی مرتبط با دمای هوا و صنعت پوشاک (واخیرا" مدلینگ! ) و
مبحث شیرین اوقات فراغت (که خودتونم نخواین ما براش برنامه داریم!).
سوم: فصل پاییز= تهیه.تنظیم و تقدیم لایحه بودجه و هر چی بحث بیات اقتصادی "عقب افتاده" می باشد.
چهارم:فصل زمستان= کارتن خواب ها . بهای مسکن در سال آینده . تدارکات ایام نوروز ومرگ بر ولنتاین و
چهارشنبه سوری ( الهی جفتشون بمیرن!).
نکته آخر اینکه: هم ما مطبوعاتی ها و هم عزیزان مسئول عجیب در موارد فوق الذکر تفاهم داریم و آی حال
می کنیم که در موردش : "ما" بنویسیم و " اونا" حرف بزنن و "شما" عمل نکنید !!
======================
طنز/ این مرد ضخیم است، نگویید ظریف است!
لازم به بیان نیست، که پیداست شریف است
دارای کت و پیرهن و ساعت و کیف است!
کی گفته که این آدم پرزور ضعیف است؟
او که همه را یک تنه در رینگ حریف است
این مرد ضخیم است، نگویید ظریف است
کارآمد و باتجربه و پخته ترین است
گم گرده میدان سیاسات همین است
با شخصیت و باادب و خوب و وزین است
اینها همه اش هیچ! نظیف است و عفیف است
این مرد ضخیم است، نگویید ظریف است
شادابی و سرزندگی اش نیک عیان است
«چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است؟»
انگار پسرخاله کفاشچیان است!
چون مثل وی انگار زمینگیر لطیفه ست
این مرد ضخیم است، نگویید ظریف است
در خاطرش ایام هدر شب شده دارد
معشوق گرفتار تبِ تب شده دارد
حمّام قوانین مصوب شده دارد
صابون به تنش خورده و جوینده لیف است
این مرد ضخیم است، نگویید ظریف است
شاید بشود جان به لب او برسانیم
شاید بشود خاک رسش را بکشانیم
شاید بشود تحت فشارش بچلانیم
اما مگر او درخور اقدام سخیف است؟
این مرد ضخیم است، نگویید ظریف است
سرباز وطن را که خدا خیر دهادش
باشد که شود تیزتر از تیز مدادش!
نابود شود هر که بکوشد به عنادش
این دیگر از آن بی وطنی های کثیف است
این مرد ضخیم است، نگویید ظریف است
هشیاری او مایه خوشحالی خلق است
او باعث این حال خوش و عالی خلق است
کارش سبب منفعت مالی خلق است
می لطفد و می گویدش انجام وظیفه ست
این مرد ضخیم است، نگویید ظریف است
کاری که بنا شد به توافق برسانیم
باید به همه همّت خود را بنشانیم!
ما متحد و همدل و همفکر و زبانیم
از همدلی ماست که اوضاع ردیف است
این مرد ضخیم است، نگویید ظریف است
طنز/ تدبیر و امید انگار با دسته کلید آمد!
عید آمد و عید آمد آن عید سعید آمد
برخیز و خریدی کن، هنگام خرید آمد
از هر طرف ایران تا آخر فروردین
آواز دریم ریم ریم، دیم دیم دا دید آمد
در فکر همه مردم، ایام خوش و شادی
در خاطر من اما، آن عید پلید آمد
آن عید که بی پولی با عطر بهارانه
از زیر در خانه، خندید و وزید آمد
عیدی که همه فامیل چون مرده ز گورستان
کردند به من حمله، تا عید سعید آمد
گفتند شده پسته در خانه ی ما رویت
این شایعه را آن عید، هر کس که شنید آمد
گفتند که داری تو، گفتم که ندارم من
فامیل سمج بعد از انکار شدید آمد
طوری به من رسوا؛ شد حمله ز هر استان
گفتم به خودم یک آن، چنگیز فقید آمد
از مادر همسایه تا خاله ی زن دایی
حتی به خدا گاهی، اقوام جدید آمد
فامیل من همچون سیل خوردند و درو کردند
اقوام زنم همچون اقوام یزید آمد
نوروز نمیفهمد یا قصد و غرض دارد؟!
با اینکه حقوق آن سال، دستم نرسید آمد
جان همه ی فامیل، این بیت نهایی هم
با قصد تملق نه، یکدفعه پدید آمد
«تدبیر و امید آمد با دسته کلید آمد
با دسته کلید آمد تدبیر و امید آمد»
=====================
طنز/ گه گاه لازم است که یابو و خر شوی!
ای بی هنر بکوش که صاحب هنر شوی
«تا راهرو نباشی کی راهبر شوی؟»
دست از مسِ تلاش، چو بیچارهها بشوی
باید که پاچهخار شوی تا که زر شوی
داری اگر هوای رسیدن به پُست و میز
باید که خاک درگه یک بیپدر شوی
از خاک بیشتر نه که از خاک کمتر و ...
اصلاً شبیه پادریِ پای در شوی
روزی سه بار، تا شده پیش رئیس خود
تا از تمام کارکنان خوبتر شوی
از پای تا سرت همه باید فدا شود
وقتی رسی به پست که بی پا و سر شوی
بی و پا و سر شدن که هنر نیست، لازم است
مانند گونیا بشوی، بیکمر شوی
هر گونه انتقاد، مضرّ است پس لذا
کلاً بکوش تا که به کل، کور و کر شوی
پست و مقام اگر بُوَدَت منظرِ نظر
گه گاه لازم است که یابو و خر شوی
بنیاد هستیات همه زیر و زبر شود
وقتی که بیخیال حقوق بشر شوی
فعلاً بساز با همه، وقتی شدی رئیس
آنقدر وقت هست که صاحب نظر شوی
کسب مقام و میز، بُود هشتمین هنر!
پس لاجرم بکوش که صاحب هنر شوی
================================
طنز/ «ظریف» کاری چیست؟
سال گذشته آمبولانس ما را چندبار
آمبولانسلازم کرد. قبل از اینکه نعشکشلازم شویم، آمبولانس را همچون باقی
ستونهایی که داشتیم میفرستیم قاطی باقالیها تا مسوولیتش به گردن ما
نیفتد. بهجای آمبولانس امسال پوریپدیا داریم. پوریپدیا مهمترین
دانشنامه جهان است که دانشنامههای ویکیپدیا، ایرانیکا، بریتانیکا، افرون و
بروکهاوس، دایرهالمعارف ستون پنجم، قاموسالاعلام، کتاب کوچه، کشاف
اصطلاحات الفنون و العلوم از روی آن ساخته شده اما بهصورت مرامی ما تا
الان به این موضوع اشاره نکرده بودیم و از آنها هم شکایتی نکردیم چون
بههرحال ما از همه کاملتریم و از فردا همه به ما استناد میکنند.
ظریفکاری چیست؟
مخالف
زمختکاری، ظریفکاری یا نازککاری هنری است که با چوب و روی چوب انجام
میشود. تختهنرد ساختهشده از ریشه گردو در کردستان و تختهنرد
خاتمکاریشده در اصفهان از نمونههای شاخص نازککاری هستند. در سیاست نیز
استاد ظریفکار معروف است که با چوب کار میکرد.
ریشه تاریخی ظریفکاری
با پنبه سربریدن. من را با چی میزنی؟ با دُمب نرم و نازکم (توجه میکنید که بههرحال میزند.)
جواد ظریف کیست؟
جواد
ظریف بهترین راننده فرمولیک و فرمولپنج بهعلاوه یک جهان است که چهارتا
شوماخر درون خود دارد. ظرافت ظریف به حدی است که باید خیلی ظریف از لای
دلواپسان لایی بکشد و خیلی ظریف تندروهای منطقه و مخالف اصلی مذاکرات
اسراییل و عربستان را دور بزند و خیلی ظریف با جان کری راه بیاید که توش
حرف درنیاید و خیلی ظریف برود ته چاهی که دیگران کندند و از ته چاهی که
دیگران کندند سنگ بزرگی را که دیگران انداختند ته چاهی که دیگران کندند
دربیاورد و به روی خودش هم نیاورد و چاهکن همیشه ته چاه است و در همه این
ظریفکاریها باید حواسش هم باشد که از چاله نیفتد توی چاه چون بعضی از
رسانههای داخلی چو ببینند که کاملا بینا و چاه است تا نزنند چشم بینا را
دربیاورند و نابینایش نکنند راحت نمیشوند تا بعد بگویند چو دیدی نابینا و
چاه است اگر تیتر تند نزنی گناه است و بعد هم طرف را بیندازند توی چاه.
آیا آقای دکتر محمود احمدینژاد ظریفکار بود؟
بله.
منتها مشکل دکتر این بود که نه ظریف بود نه روحانی اما میگفت خیلی ظریف
است و دارد کارها را پیش میبرد و خیلی روحانی است چون در سازمانملل به
پروژکتورها دقت نکرده بود اما هاله نور را دیده بود. عیبی هم ندارد. جاشون
خالی نباشه.
کلنگ ظریف
بعضیها با ظریفکاری
راه را درست میکنند و بعضیها با کلنگ میخواهند جاده را صاف کنند که خب
نمیشود یعنی با کلنگکاری همهچیز صاف میشود جز جاده.
قیچی ظریف
بههمیندلیل
هشتسال فقط کلنگ زدند اما از قیچی استفاده نکردند و روبان نبریدند چون
کار با قیچی، ظرافت میخواهد اما کار با کلنگ دست زمخت میخواهد فقط.
=========================
طنز/ سنگپا شناسی سیاسی!
سنگپا سفتترین، زبرترین، زمختترین، بیپدرمادرترین، بیاصلونسبترین، بیفایدهترین و بهطورکلی بیسنگترین سنگ جهان است. سنگپا آن چیزی است که زمین بالا میآورد. خود آتشفشان مخرج زمین است و چیزهای زائد زمین را از دل زمین میریزد بیرون. حالا سنگپا چیست؟ سنگپا آن بالاآوردهای است که زمین دفع کرده، بعد این دفینه مانده و سرد شده است. حالا به چه دردی میخورد؟ برای سابیدن به درد میخورد هرچی هم میسابد خودش سابیده نمیشود و همچین میسابد که پدر صاحاب آدم را میآورد جلو چشمش اما خودش یکذره هم تغییر نمیکند.
سنگپا بهمثابه وایتکس:
سنگپا برای سابیدن کف پاست تا صاف شود. برخلاف روشور که برای شستن رو
است. دیده شده سنگپا از حسودی هم که شده خودش را مالیده به سر و صورت مردم
که البته سر و صورت مردم از این قضیه بسیار راضی هستند.
سنگپا بهمثابه زیرورو:
روی خیلیها نهتنها مثل سنگپاست بلکه سنگپا روی خیلیهاست و زیر
خیلیهاست و دائم هم زیرورو میکند و دائم هم لایی میکشد. البته بیمعنی.
سنگپا بهمثابه شغل سیاسی:
همه این چیزهایی که درباره سنگپا گفتیم توی سیاست هم هست. بعضیها هستند
که بهعنوان سنگپا در عرصه سیاست حضور دارند. این دانشمندان هیچوقت کم
نمیآورند، هیچوقت تغییر نمیکنند، هیچوقت کوتاه نمیآیند، هیچوقت
ملاحظه نمیکنند، هیچوقت آدم نمیشوند. درواقع اگر آدم سیاسی از چوب باشد و
دروغ هم بگوید این امید هست که آخر قصه مثل پینوکیو آدم بشود اما سنگپا
چی؟ هیچی. مثلا سنگپاها ممکن است توی سیاست با یکچیز ظریف (که ربطی به
جواد ندارد) یا یکچیز پستهای (که ربطی به رفسنجان ندارد) یا یک چیز
باقلوا (که ربطی به اردکان ندارد) مخالف باشند. آنها تا آخرین ریگ وجودشان
مخالفند و اگر ازشان بپرسی چرا، میگویند چون ما سنگپاییم و همه را
میپاییم.
سنگپا بهمثابه تیتر: شعار تشکیلاتی
سنگپا این است که «هرچه سنگه واسه پای لنگه بهخصوص سنگپا». اگر پایی را
ببینند که لنگ نیست اول قلمش میکنند تا لنگ شود، سپس وارد عمل میشوند.
سنگپا بهمثابه رفتار سیاسی: سنگپاهای سیاسی در همهجا حضور فعال و پرشور و خودجوش دارند. مثلا در خیابان خودشان را به طرف سوژه پرت میکنند.
سنگپا: در زندگی عادی سنگپای قزوین معروف است اما در واقعیت محل سنگپا، جاهای دیگر است.
- ۹۴/۰۱/۱۸